تولـــَــک
تولـــَــک

تولـــَــک

پیدایش پوپولیسم در ادبیات و گذار از تمرکز زدایی به توهم گرایی

پیدایش پوپولیسم در ادبیات و گذار از تمرکز زدایی به توهم گرایی

نمای بیرونی بعد از ظهر ـ سه شنبه روزی به سال 79ـ فرهنگسرای آوینی

نمای داخلی اولین حضور من در انجمن شعر آنروز بندرعباس با یک دفتر که شعرهای _ به خیال خود_ درخشانم را در آن نوشته بودم.

حال که به گذشته باز می گردم ، جز کپی دسته چندمی از شاملو نبودم. آنروزها علی _آموخته نژاد_  جایزه ی شعر کارنامه را گرفته بود و خوب بیاد دارم که شعر اخبارش را در آن جلسه خواند. جلسه ی اول بی آنکه کسی حرف یا نقدی بر آنچه من خواندم بیان کند تمام شد اما جلسه بعد موسا جبران همه سکوت ها را کرد این صحنه را کاملن به یاد دارم که موسا بندری چگونه از خجالت من، شاملو و آنچه خوانده بودم درآمد.

در آن گذشته ی نچندان دور هر کس جرات عرض اندام به خود نمی داد نه تنها سخت گیری می شد بلکه تمرکز گرایی نیز در شکل کلی تر مانع بزرگی بود در برابرت و تازه آن هنگام که شعرت از چندین و چند مرحله می گذشت و در یکی از مجلات معتر ادبی چاپ می شد می توانستی بگویی شاعر هستم  و یا فردی که در ادبیات جامه ها درانده بود باید تو را تایید می کرد، تا شاعر می بودی.

حال در این میان مواردی کاملن بدیهی است که هر کس به این حلقه نزدیکتر باشد از مقبولیت بیشتری نیز برای مطرح  نمودن نام و شعرش برخوردار است و یا روشن است که این حلقه ایجاد مرکزیت می کند و تفکر تمرکزگرا آن زمان که به قدرت می رسد قابلیت تبدیل شدن به مافیا را خواهد داشت و بر هیچکس پوشیده نیست که تمرکز گرایی نه تنها در ادبیات که در سایر رشته ها نیز ایجاد محدودیت کرده و مجال و امکان حضور را به واسطه ی در اختیار داشتن تریبون و رسانه به افراد خارج از این حلقه نمی دهد . موجودیت یافتن مرکزیت باعث شکل گیری تفکری در  مقابل، با ماهیت تمرکز زدایی می شود که امکانات زندگی امروز در نمود آن تاثیر بسزایی داشته . درمورد این موضوع که تمرکز گرایی در این سال ها چه آسیب هایی را به ادبیات ایران وارد نموده دوستان زیادی به کرات نوشته اند یا به عنوان طرح بحثی مطرح گردیده که موضوع بحث نگارنده نیست.  

اما گذار از آنچه مرکز گرایی نامیده می شود، در ایران زمانی نمود بیشتری می یابد که با ابزار دنیای  مدرن یعنی اینترنت مسلح می شود به واقع ایجاد بستری برای انتشار به شکلی که در دسترس همگان باشد البته باید توجه داشت آنچه در ایران اتفاق می افتد به هیچ عنوان مدرنیته نیست که تفاوت میان مدرنیسم یا تجدد و نوگرایی با آنچه مدرنیته نامیده می شود بسیار است .در ایران مدرنیسم در شکل یک ایدوئولوژی نمود می یابد و هرگز منجر به ایجاد رفتار و منشی که بتوان نام مدرنیته بر آن نهاد نگردید که در جای خود طرح بحثی مجزاست. اما شکل گیری مدرنیسم در بستر ی از سنت می تواند در این بحث وارد شود که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

دوران طلایی وب لاگ نویسی را باید شروع استفاده از اینترنت در جهت تمرکززدایی در ایران دانست که رفته رفته با گسترش اینترنت در جامعه و نمودعمومی این فن آوری، دیگر نشانیآن دوران یافت نمی شود، دورانی که با قرار گرفتن در سیطره و خیل هجوم مخاطب به شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک محو وکم اثر شد. در یک نگاه کلی هر چه از آغاز به زمان حال نزدیک می شویم محدویت ها برای نشر یک اثر کمتر و تقریبن از میان می رود و فرصت انتشار با راهکارهای متعدد جهت نشر در نگاه اول ایجاد موقعیتی برای بروز پلی فونیک است و چند صدایی نه تنها آسیب  نبوده بلکه فرا رَوی و گذار از محدودیتی ست که مرکزیت ایجاد می کند. اما این بستر همانقدر که می توانست مفید باشد به بیراهه می رود. درگذشته تمرکزگرایی به مسیری برای مطرح شدن افرادی خاص منجر و حال شاعری که به واسطه ی قرار نداشتن در آن مرکزیت دیده نمی شد با تلاشی دو چندان و به واسطه ی فخامت اثر و قابلیت فردی خود هر چند به سختی اما این مسیر را طی می نمود اما امروز سهل الوصول بودن امکان نشر باعث پدید آمدن افرادی خود شاعر پندار در دنیای مجازی شده که با حمایت و ایجاد پروپاگاندا به دنیای حقیقی نیز تسری یافته اند .

 یک جامعه ی مجازی نظیر فیس بوک را حلقه های به هم پیوسته ی دوستان شکل می دهد که هر کدام علاوه بر رسانه بودن، مخاطب رسانه های فردی دیگری نیز هستند. یعنی کماکان مرکزیت به قوت خود باقی و تنها حلقه به حلقه هایی تبدیل شده که نوع تایید در آن ها در قالب لایک ها و کامنت ها نمود می یابد.

در این وضعیت شومن بودن بر کیفیت و دانش برتری دارد،  شومن بهتر مساوی با تایید بیشتر است که هرچند توخالی، اما توهم شاعر بودن را برای افراد بیشماری بوجود آورده حال آنکه سطرهایی تنها در فرم شعر _که اغلب کوتاهند و از هشت سطر تجاوز نمی کند_ را تولید و به خورد مخاطب می دهند که تغذیه نامناسب عاملی جهت بروز سوءهاضمه است و این خوراک نامناسب نیز سلیقه ی مخاطب را آنقدر تقلیل داده که هر نوشته ای را شعر می پندارد.

اما به واقع این ذات تایید پذیر انسان است که در مواجهه با لایک ها و تمجید های کامنتی به باوری کاذب رسیده و تا شکل حقیقی و چاپ پیش رفته است. کسانی که با مهمترین ابزار یک شاعر یعنی زبان غریبه و دایره ی واژگانی اندکی دارند اگرچه گذشت زمان اثری از نام و آنچه شعر می دانند باقی نمی نهد اما نمی توان منکر تاثیر مخرب آن ها بر ادبیات ایران بود . من این  جمله ی ویتگنشتاین " فیلسوفی که مناظره نمی کند به مثابه ی بوکسوری است که هرگز روی رینگ نمی رود" را به نفع این متن مصادره می کنم. که شاعر خواه نا خواه با زبان سر و کار دارد و ناگزیر از رفتار زبانیست در غیر آن صورت می شود همان بوکسر ویتگنشتاین.

من می نویسم پس شاعرم؟

به راستی این برسختن را عیار چیست ؟

اگر خیل بیشمار مخاطب عیار است که در ادبیات مخاطب بیشمار دلیل بر فخامت نبوده و معمولن عکس آن صادق است که کیفیت یک اثر را میزان مقبولیت عام  نمی سازد.  به عقیده ی نگارنده ادبیات خصوصن شعر در ایران مخاطب خاص دارد و پاپیولار بودن یک اثر نه تنها اعتبار نمی آفریند بلکه یک علامت سوال بزرگ در ذهن ایجاد نموده که کجای کار می لنگد ؟

( البته همیشه موارد خاص می تواند وجود داشته باشد اما بحث ما بر سر آن ها نیست.)

 هر که با ابزار تولید هنر نظیر قلم ، دوربین ، قلمو ، رنگ و ... اثری تولید کرد لزومن برچسپ یک تولید هنری نخواهد داشت. ظرفیت سنتی زمانی که ابزار مدرن در اختیار دارد با رویکردی غلط می تواند تا نابودی خود و داشته هایش پیش روی کند.  عدم ظرفیت و بوجود نیامدن بستری جهت تولید آن، امروزه نه تنها شعر و ادبیات بلکه هنر ایران را با متوهمانی روبرو ساخته که سودای هنر دارند و خود را همه جا با این برچسپ شناسانده اند، شومن هایی که با هرچه غیر از متن و اثرشان جذب مخاطب می کنند و هنرمند لقبیست که به واسطه ی تعارفات سنتی ، پروپاگاندا و ... ایجاد شده است. به واقع امروزه با پوپولیسمی در ردای هنر  مواجهیم که بواسطه ی تمرکز گرایی که با چاشنی پروپاگاندا و حمایت افرادی که به عنوان شاعر توفیق چندانی نداشته اند شکل می گیرد البته علاوه بر موارد بالا، سانسور شدید، تقابل با اندیشه و نفی آن و همچنین رویکرد ضد فرهنگی دولت در هشت سال اخیرکه با عدم ارائه و چاپ مجموعه شعر های بیشمارهمراه شده نیز در بروز آنچه امروز به عنوان یک معضل مطرح است بی تاثیر نبوده گویی از چاله به چاهی افتاده ایم  که برای فرا رفتن از آن می بایست سال ها وقت و انرژی گذاشت تا به نقطه ی شروع این بحث عزیمت کنیم. 

کتابخانه ی شهدا میراثی از فرهنگ ِهرمزگان است

کتابخانه ی شهدا میراثی از فرهنگ ِهرمزگان است


بیانیه و هشدار 23 چهره ی فرهنگی و هنری هرمزگان


وضعیت فرهنگ در هرمزگان ره به کجا دارد ؟ البته که می‌توان با استفاده از ابزار رسانه و تبلیغاتی کاذب، وضعیتی متعالی برای این فرهنگ قایل شد . اما با مشاهداتی که از واقعیتی تلخ حکایت دارد چه می‌کنید ؟ هنرمندان بارها نگرانی خود را از وضعیت نا به سامان فرهنگ و هنر در هرمزگان بیان داشته‌اند . آن‌ها این زنگ خطر را سال‌ها پیش به صدا درآوردند. اما گویا این صدا به گوش همه می‌رسد الا کسانی که باید؛ پس این بار برحسب وظیفه و دغدغه‌ای که نسبت به جامعه و مردم ، داشته و دارند ، پنبه‌ها را از گوش‌ها بیرون می‌کشند.

کدام ملت است در دنیا ، که چون ما به داشته‌های فرهنگی خود بی‌توجه باشد ؟ همان‌گونه که چیزی جز آسیب‌های جدی سهم فرهنگ در این سال‌ها نبوده، مکان‌های فرهنگی ، چون خانه‌ی فرهنگ و فرهنگسرای آوینی نیز از آماج تیغ‌ها در امان نبوده‌اند. و این تخریب‌ها به‌موازات همان آسیب‌ها ادامه دارد. هم‌اکنون کتابخانه‌ی شهدا به بهانه‌ی حریم 60 متری دریا در آینده لابد خانه‌ی شهریاران جوان به بهانه‌ی توسعه‌ی شهری . این بی‌توجهی تا کجا ادامه دارد؟ حال که در پیشبرد فرهنگ نقشی نداریم دیگر تیشه به ریشه‌اش نزنیم .


آقای شهردار

کتابخانه‌ی شهدای بندرعباس به چشم‌انداز گردشگری این شهر آسیب می‌رساند یا قلیان فروشان حاشیه‌ی ساحل ؟ یک مکان فرهنگی که می‌تواند از همان جاذبه‌ها باشد را مُضر می‌دانید اما ریختن فاضلاب به دریا، بوی تعفن جوب ها ، رژه‌ی ارتش موش‌ها و هزار مورد ریزودرشت دیگر را نادیده گرفته‌اید ؟

جناب استاندار

شما که از این تخریب حمایت کرده‌اید چه چیز را میراث فرهنگی می‌نامید . آیا کتابخانه‌ی شهدا به‌عنوان نخستین کتابخانه‌ی بندرعباس که شروع بسیاری از حرکت‌های فرهنگی را به خود دیده و صاحب پیشینه‌ی درخشان فرهنگی است را نمی‌توان به‌عنوان میراثی از فرهنگ برشمرد؟ شما با تخریب میراث فرهنگی یک شهر موافقید ؟


حریم شصت متری دریا و توسعه‌ی شهری نمی‌تواند بهانه‌ی مناسبی برای تخریب این ساختمان باشد. شهرداری بندرعباس که موردهای بسیاری از تخلفات قانونی (مسئله‌ی پارکینگ طبقاتی ، بازار ستاره‌ی شهر ، مجتمع سیتی سنتر و ... ) را در کارنامه دارد چگونه دم از قانون می‌زند ؟ اگر حریم شصت متری دریا و ممنوعیت ساخت‌وساز در آن مطرح است، که بحث تخریب ساحل تاریخی سورو و ساخت همین بلوار ساحلی که حالا کتابخانه‌ی شهدا را مانعی بر آن می‌دانید، مگر چیزی غیر از تجاوز به حریم شصت متری ساحل و دریاست؟ به‌عنوان مجریان قانون بد نیست به « بند « ج» ماده 6 اساسنامه سازمان زمین شهری مصوب 30/3/61 و ماده 10 قانون اراضی شهری مصوب 1360 و همچنین ماده 11 قانون اراضی مستحدث و ساحلی مصوب 1354 » نگاهی بیندازید.
سه سال تمام گذشت و حالا کتابخانه‌ی 37 ساله شهدا منتظر تایید نهایی حکم شهادتش است. از سال 89 کمر به نابودی این کتابخانه بسته شد، یک مکان فرهنگی دیگر در لیست نابودی اما اعتراض‌های مقطعی این موضوع را سه سال به تعویق انداخت و امروز دوباره اما جدی‌تر از پیش شمارش معکوس برای تخریبش آغازشده؛ وقتی کتابخانه به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل ارتقای فرهنگ در جامعه تعطیل ، و 45 هزار عنوان کتابش در انبار نمور دیگر کتابخانه‌ی بندرعباس با جوندگان در حال جدال است یعنی یا درک درستی از فرهنگ نداریم یا اینکه فرهنگ را به‌عنوان تأثیرگذارترین عامل در جامعه نادیده می‌گیریم . با توجه به نمونه‌های عینی که روزانه شاهد آن هستیم ـ نه کتمان واقعیت با تبلیغاتی که در ابتدا به آن اشاره شدـ وقتی یک کتاب‌خانه تعطیل و در لیست تخریب قرار می‌گیرد طبیعی است و باید، چاقوکشی ، دزدی‌های خیابانی و ناامنی بیش‌ازپیش نمود پیدا کند . بسیاری از مشکلات امروز بندرعباس ریشه در نبود همین فرهنگ یا سطح پایین آن دارد.
شهردار در تخریب پافشاری و استانداری نیز حمایت می‌کند . این تنها یکی از مواردی است که می‌توان در مورد بی‌توجهی یا عدم شناخت صحیح از فرهنگ نام برد . اما این عدم توجه تا کجا ادامه دارد ؟ تا کجا باید ادامه داشته باشد؟ هنرمندان هرمزگان بارها این عدم توجه و خطری که جامعه را تهدید می‌کند را گوشزد نموده‌اند. اما انگار گوشی برای شنیدن نبوده . هر بار ما خود را ناگزیر از گفتن دیدیم و پنداشتیم که این بار نگرانی و هشدار جامعه‌ی هنری در عملکردها تأثیر خواهد داشت. اما دریغ از ذره‌ای، و این بار نیز چون گذشته ناگزیریم از گفتن ،اما بیان نگرانی خود را این بار با یک پیشنهاد و هشدار مطرح می‌کنید.

که می‌شود گام مثبت را از همین کتابخانه و لغو تخریب آن آغاز کرد. بگذارید دوران کوتاه باقی‌مانده از مسئولیتتان آرام و با خاطره‌ای خوب از شما طی شود. اما اگر گوش شنوایی نیست. امضاکنندگان این بیانیه به‌عنوان هنرمندانی که خود را در برابر مردم و جامعه مسئول می‌دانند این بار و در برابر تخریب این مکان فرهنگی می‌ایستند و سکوت را جایز نمی‌دانند.


مهدی عطایی دریایی ( نویسنده و کارگردان تئاتر)/ رضا دبیری نژاد ( نویسنده و کارشناس میراث فرهنگی/ سعید آرمات (شاعر ) / احمد کارگران ( نقاش و مجسمه‌ساز)/ جهانگیر سایانی ( شاعر و نویسنده )/ محمد ذاکری (نویسنده و منتقد)/ مرتضا نیک نهاد( فیلم‌ساز)/ عبدالحسین رضوانی (عکاس)/ ناصر منتظری ( خواننده و آهنگساز)/ طیبه شنبه زاده (شاعر)/ حسن بردال (عکاس)/ بلقیس بهزادی (شاعر)/ بهروز عباس دشتی ( بازیگر و وبلاگ نویس) /احسان رضایی (فیلم‌ساز)/ رضا غریب زاده دریایی ( کارگردان و بازیگر تئاتر)/ مجید جمشیدی ( عکاس و کارگردان تئاتر) / عدنان انصاری ( شاعر )/ شهاب آبروشن (فیلم‌ساز)/ رخشنده پاسلار ( شاعر )/ جواد قاسمی (شاعر)/ مهرداد امیرزاده (فیلم‌ساز) /خیام مویدی ( گرافیست و طراح)/ علی قاسمی (بازیگر)