تولـــَــک
تولـــَــک

تولـــَــک

شانزده سال گذشت . . .

در آستانه ی آذر ماه ایستاده ایم؛ سومین ماه از پاییز که خزان کلمه است یادآور مرگ و طعم دهان مرگی که به تعبیر بامداد شعر ایران تلخ می ماند به قرابه ی زهری بر گلو.

در نخستین روز آذرماه، در شانزده سالِ پیشِ شامگاه یکم آذرماهی که در راه است، داریوش فروهر در دفتر کارش انتظار چند ضربه ی پیاپی کارد و سینه ی همسرش پروانه بی تاب فرو رفتن تیغه ای سرد و صیقلیست.
شانزده سال ِ پیشِ آذرماه ادامه دارد ، در دوازدهمین عصر خود، آنجا که محمد مختاری نازنین شاعری که تمرین و مدارا ورد زبانش بود در انتظار قاتلین خویش، قرار است به خرید برود. مختاری از خرید باز نگشته و آذرماه هنوز ادامه دارد در شانزده سالِ پیشش، در ساعت شوم عصر هاش، در هجدهمین روز خود آنجا که قرار است باز نگردد، گلویی در انتظار فشرده شدن است.
گلویی فشرده می شود و محمد جعفر پوینده دیگر هیچگاه به خانه باز نخواهد گشت و ما در آستانه ی آذر ماه، این شانزده سال را با کدام گلو نفس کشیده ایم.
هوشنگ گلشیری در سخنرانی کوتاهش در مراسم خاکسپاری مختاری می گوید:
دوستم دولت آبادی گفت هوالباقی ، تمام این مدت به این تعبیر زیبا نگاه می کردم، فکر می کردم، چهره ی محمد مختاری را هم که دیدم یادم آمد "هوالباقی" از سویی خداوند مهربان باقی ست و من فکر می کنم محمد مختاری هم باقی خواهد ماند.
محمد مختاری مثل من عضو کانون نویسندگان ایران بود در تمام این سال ها تلاش کردیم که کانون نویسندگان تشکیل شود متاسفانه آنقدر عزا بر سر ما ریخته اند که فرصت زاری کردن نداریم. پیام دقیق به ما رسیده است "خفه می کنیم" ما هم حاضریم، مگر قرار نیست برای جامعه ی مدنی، برای آزادی بیان قربانی بدهیم ؟ حاضریم.
من شرمنده ی سیاوش ، سهراب ، مریم، نازنین، سیما هستند که چرا مرا به خاک نسپردند. نوبت من بود به هر صورت می خواهیم از مقامات که به زودی، قاتلین، شبزدگان، مرتجعان را دستگیر کنند. شعار ندید.
خداوند باقیست، خداوند پاک، خداوند زیبا، خداوند سخن گفتن، پچپچه، خداوند خشم، خداوند نیست شیطان است، شیطان است که دوستان مرا خفه کرده است. پیام آشکار است ما از خدا هم می خواهیم که انتقام ما را از شب زدگان بگیرد.

تسلیت به مردم بزرگ ، جامعه ی ادبی و کانون نویسندگان ایران .


زندگی یک بازی ست . . .

تاس هایت را بریز بازی کنیم!
حالا که قرار بر تصویر یک متن است بیا عینی ترش کنیم جزیی تر بشویم دراین بازی بعد ببنیم که کلمات صادق ترند یا رنگ ها بهتر دروغ می گویند می توانی عکاسی خبر کنی، بازیگری حتا که باید تولد یک سینمای رو به مرگ را جشن بگیریم . تاس هایت را بریز بازی کنیم.

سکوت گاهی درست عین کنشنگری ست !

سکوت گاهی درست عین کنش گری ست !

خوانشی از اسید پاشی با تکیه بر دیدگاه انتقادی والتر بنیامین و اسلاوی ژیژک برخشونت

آنچه در ماهیت مسائلی چون پاشیدن اسید، قتل، شکنجه و آزار جنسی و... (آن زمان که سریال وار ادامه یابند سوای خشونت بارزی که در نفس این عمل ها هست)،مهم جلوه می کند، درگیری مردم یک جامعه یعنی قرار گرفتن روح و روانشان در معرض خشونتی پنهان است و حاشا که از کنار این موضوع بی تفاوت بگذریم که ما (مردم) در گسترش و ادامه ی این موضوع چندان بی نقش نبوده و نیستیم تا زمانی که واکنش هامان در حد متن های سراسر تاسف بار و یا به اشتراک گذاشتن تصویری از آن جنایت باشد، که همین انتقال حس ناامنی، وحشت و یا هر چه شما می نامیدش، می تواند از خود ردی برجای بگذارد به مراتب ناگوار تر از آن چیزی که در عکس ها می بینیم.
حال اگر از دید والتر بنیامین یا به شکلی تکامل یافته از منظر اسلاوی ژیژک یعنی ستایش خشونت به این موضوع نگاه کنیم تنها خشونت می تواند آتش شعله ور خشونتی دیگر را خاموش کند. البته با اذعان به این مهم که :خشونت به هیچ عنوان قابل تایید نیست. اما وقتی در نقطه ای ایستاده باشی که قدرت انجام نباشد و چاره ای نیز جز انجام ، یعنی ضرورت این موضوع جز این ایجاب نمی کند و رفتار ها و بعضن ژست های اومانیستی نه تنها کاری از پیش نمی برند که حتا به مثابه ی بستری مهیا برای گسترش آن خشونت آشکار است . در همین راستا می توان موضوع دامنه دار شدن را در جایگزینی آب بجای اسید شاهد بود.

همه ی اینها یعنی اگر سطر ها و کلمات ما نیز چیزی جز انفعال و به نوعی، رفع تکلیف نمودن نباشد، کنشی را بهمراه نیاورد و از حد و اندازه ی یک توجیه برای نویسنده و خواننده ی تایید کننده اش پا فراتر نگذارد ، وا اسفا بر ما از این خود زنی که می کنیم آنهم وقتی ضربه دوست کاری تر از دشمن است.