تولـــَــک
تولـــَــک

تولـــَــک

چرا!؟

چـــــــرا !؟

از چهار اتوبوس پر از سرباز که از یک پادگان در کرمان حرکت کرده‌اند، دو تاشان در دو محور مختلف (یکی در دره‌های نی‌ریز و دیگری نزدیکی‌های سروستان) واژگون شده‌اند؛آمار جان‌باختگان درصحنه نوزده نفر اعلام‌شده که حالا فقط چند اسم‌اند؛ جایی در خبرها؛ و کسی نمی‌پرسد چرا.

 


از تاریکی صدای زنگ تلفن می آید؛

روشن می شود؛

جوانی در یک برجک نگهبانی ست؛

خشاب پر را بر اسلحه می‌گذارد؛

مسلح می‌کند؛

لوله‌ی ژ-3 ی در حالت رگبار را بر سینه‌اش فشار می‌دهد؛

ماشه را می‌چکاند؛

همه‌جا تاریک می‌شود؛

تلفن مدام زنگ می‌خورد ....

نمی‌دانم چند سال پیش در یگان بازرسی ـ که به چنین اموری رسیدگی می‌کند ـ خدمت می‌کردم. سربازی در یک برجک نگهبانی خودکشی کرده بود؛ حضرات با تمام درجه‌هایشان رفتند و در بازگشت هرچه همراه آن سرباز بود را آوردند تا چه می‌دانم صورت‌جلسه کنند.

فشنگ‌های پر، پوکه‌ها ... پوکه‌هایی که یکی‌شان پریده، نبود مثل آن سرباز. پوکه پیدا شد او حالا کجاست؟ 
وسایل شخصی و یک گوشی همراه که تا صبح مدام زنگ می‌خورد اما پاسخ‌دهنده نبود.

آن شب را تا صبح نگهبانی گرفتم و هر بار که صدای زنگ آن گوشی آمد به افراد احتمالی آن‌سوی خط فکر کردم.

قبل از چکاندن ماشه با چه کسی تماس گرفته بود؟

چه گفته بود؟

چه کسی حالا بعد از چند ساعت بعدازاینکه به آن حرف‌ها فکر کرده، نگران شده و مدام شماره می‌گیرد؟
یا شاید هم تنها یک پیام متنی فرستاده باشد ...

پیش خودم فکر می‌کردم این خبر را چه کسی به خانواده‌اش می‌دهد؟

اصلن دوست نداشتم جای آن آدم باشم؛ تا از میان آن‌همه کلمه در فارسی تنها با چدتاشان یک جمله‌ی خبری بسازم:

پسرتان که تا دیروز بود؛ حالا نیست.

پسرتان ... اتفاق بدی برای پسرتان افتاده.

می‌توانم شمارا ببینم؟ اتفاقی افتاده که باید حضوری عرض کنم.

و ...

آن شب طولانی صبح شد و برای آن‌کس که دوست نداشتم ـ حتا ثانیه‌ای ـ بجای او باشم ساده‌تر از این‌ها بود. به پدرش زنگ زدند و گفتند مرده؛ پسرتان مرده. پول فشنگ‌ها را بدهید و آن جسم بی‌جان در سردخانه را تحویل بگیرید. درنهایت همه‌چیز آن‌کسی که حالا نبود در یک ورق آ-4 جا گرفت؛
گزارشی بلند- بالا که می شد در سه جمله خلاصه‌اش کرد:

نامبرده احتمالن معتاد بوده یعنی افسردگی که داشته و خلاصه اینکه ارتش مقصر نیست.

آن روز کسی نپرسید چرا همان‌طور که امروز نمی‌پرسد و در خبرها آمده دو اتوبوس از چهار اتوبوسی که از پادگانی در کرمان حرکت کرده‌اند در دو محور مختلف واژگون شده‌اند این است اسامی آن‌هایی که دیگر نیستند و نام آن‌هایی که اضافه می‌شوند به جمعشان متعاقبن اعلام می‌گردد. 
کسی نمی‌پرسد چرا؛ ارتش چرا ندارد؛ مقصر نیست؛

که گور پدر همه‌ی ارتش‌های دنیا با تمام جنگ هاشان و سلسله‌مراتب‌های فرماندهی‌شان، رضاشاه کبیر، صغیر به همراه اول، آخر، ماقبل و بعدشان.

همه‌جا تاریک است

صدا می‌آید

چند گوشی همراه زنگ می‌خورند ... بی‌پاسخ

در حال حاضر کسی پاسخ‌گو نیست که مشترک پاسخ‌دهنده یکی از آن اسامی در خبرهاست و کسی نمی‌پرسد چرا.

 

جهانگیر سایانی

تیر 95


ساچمه

شلیک شعرها در شبی با عنوان :

 "ساچمه "


شعر خوانی انفرادی "جهانگیر سایانی"
سه شنبه دوازدهم خرداد ماه
ساعت ۸ شب فرهنگ سرای طوبا ی بندرعباس


طراح پوستر: احمد کارگران