تولـــَــک
تولـــَــک

تولـــَــک

شماره سوم رادیو درخت منتشر شد

رادیو درخت در ویژه نامه ای از حسن کرمی (شاعر و نویسنده) می گوید. 

شیفتگی به ادبیات پیش از آنکه حتا قلم بچرخانم به نوشتن و درست پیش از نوجوانی با من است .اول بار حسن کرمی را همان سال ها خواندم در دفتر سبز رنگی به خط پدر که با این سطر های جادوی"بیدی از بلور، سپیداری از آب، فواره ای بلند که باد کمانی اش می کند" از اکتاو یاپاز شروع می شود. 

در آن گلچین شعر ها بود که حسن را در مباهله در مرثیه ای برای ام کلثوم و در ترجمه اطلال و زهره المدائن به خطی که سدی می شد خواندن را گاهی، خوانده بودم و همین شیفتگی به مردی که آن روز نسبت هم قبیله ای با او را نمی دانستم بسنده بود مرا. او را که هنوز در آن اتاق کوچک با میز کوتاهی پراز کاغذ و کتاب و ضبط صوتی که منصفی در آن می خواند مدام در من جان می گیرد.

به همت دوستان نازنینم و بخصوص "حسام الدین نقوی" با چاپ شناخت نامه و آثاری از او؛ چه بسیارند کسانی که حسن را به لطف جادوی کلماتش می شناسند و بی شک حسرت دیرآشنایی با شاعری را دارند که مرگ برادرانش را آسان نخواست "که بوسه را چگونه پاک کنم که لبانت از خون برادرم سرخ است" را چون وردی بر زبان می خواند.

رادیو درخت در شماره ی سومش در ویژه نامه ای به حسن کرمی پرداخته ، صدای محزون او ، روایت شاپور جورکش نازنین و ...  را تنها باید شنید.

 خسته نباشیدی جانانه به دوستان عزیزم درتحریریه رادیو درخت که شنیدن آنچه در ادامه می شنوید را ممکن کرده اند . 


    Derakht-3-                         

رادیو درخت: نسخه سوم ویژه حسن کرمی (شاعر و نویسنده) 

§        سردبیر: «ناصر منتظری»

§        گوینده: ما‌ه‌لی‌لی بستکی

§        صدابردار: امید محبی

§        با حضور: سعید آرمات محمد ذاکری شاپور جورکش

§        رییس تشخیص مصلحتِ درخت: سیاورشن بندرعباس


                                                 

       
            

 

ضرورت هنجار شکنی در شعر امروز/ شکستن محدویت نوعی محدودیت ستیزی



ضرورت هنجارشکنی در شعر امروز/ شکستن محدویت نوعی محدودیت ستیزی 

به بهانه انتشار لوازم التحریک پدرام مجیدی


باید ها و نباید هایی را که جامعه(حاکمیت)بر روابط اجتماعی و روزمره تحمیل می کند قانون نامیده می شود که بر اساس خرد، منطق و باورهای قانون گذار و بسته به بزرگی و کوچکی اِشل جامعه انسانی درشکل شفاهی و یا مکتوب نمود می یابد.

باید ها و نباید ها همواره برای صحه گذاردن بر آنچه تحمیل می کنند از ابزارهای متفاوتی بهره جسته اند و آنگاه که نام هنر به عنوان ابزار به میان آید چه چیز تاثیر گذار تر از ادبیات و شعر که غسل تعمیدی بر این قوانین باشد؟

حال آنکه در تاریخ شاهدیم که ادبیات نه تنها به این خواسته وقعی ننهاده بلکه سردمدار جنبش های اعتراضی مختلفی در دنیا بوده و چه بسا با زیر سوال بردن همین قوانین اجتماعی یا به عبارتی دیگر بی توجهی به این قوانین آن ها را به ابزاری برای اعتراض خود تبدیل نموده که می توان به شعر بلند "زوزه" (آلن گینزبرگ) و رمان "درجاده" (جک کرواک) اشاره کرده که به شکل گیری جنبشی اعتراضی می انجامد که با نام نسل بیت می شناسیم نسلی که با نقض باید ها و نباید های اجتماعی و وارد کردن کلماتی که در حالت عادی مورد پذیرش جامعه نبوده و همچنین نوع پوشش و ... به رخوت و نظام‌خشک و خشن حاکم در آمریکای دهه ی پنجاه، دهن کجی می کنند.

آنگاه دگرگونی اتفاق می افتد که نیاز به آن در مقام یک ضرورت ظاهر شود

به گفته ی ژیژک آنگاه دگرگونی اتفاق می افتد که نیاز به آن در مقام یک ضرورت ظاهر شود و در ادبیات ایران با پیشینه ی چندین هزار ساله گرچه نام هایی چون عبید زاکانی ، ایرج میرزا و .. و حتا افرادی در ادبیات عامه که با توجه به جغرافیای زیستی خود می توانم از نصرک (ترانه سرای هرمزگانی) نام ببرم ، آگاهانه و یا ناآگاهانه به هنجارشکنی در قوانین گفتاری و رفتاری حاکم در روزگار خود پرداخته اند اما هیچ گاه این امر به یک ضرورت تبدیل نشده. ضرورتی که برای بزرگانی چون نیما و شاملو در شکستن باید ها و نباید هایی که در نویسش شعر وجود دارد نمودار می شود که منجر به دگرگونی و زایش شعر آزاد (نیمایی) و در تکامل آن شعر سپید (شاملویی) می گردد و در ادامه هنجار شکنی در شعر بر مسایل بنیادی چون اعتقادات مذهبی و در هم شکستن برخی خرافات متمرکز می شود. به هر روی با تحول سیاسی در بهمن 57 و تغییر بنیان حکومت هنجار های اخلاقی با پر رنگ شدن نقش مذهب نمود بیشتری می یابند .

گرچه سردمداران داستان نویسی مدرن ایران چون هوشنگ گلشیری و برای مثال در فصل پایانی رمان "جن نامه"او این موضوع در تقابل میرزا و کوکب دیده می شود اما تنها به تلاشی ناکام برای دور زدن ممیزی به عنوان نماینده و ناظر آن باید ها و نباید ها می انجامد . تفکر دور زدن با مانور روی مفهوم و بهره جستن از قدرت سوداگری ادبیات گرچه گاه موفق بوده اما بیانگر این مهم است که ضرورت دگرگونی و به وجود آمدن ادبیات زیر زمینی یا آنچه در غرب سامیزدات نامیده می شود در جامعه ی روشنفکری ما احساس نمی شده یا محدود بودن امکانات نشر به شیوه ی سنتی و چاپ و انحصاری شدن کاغذ و جوهر بوسیله ی دولت، چنین نیازی را اگر بوده نیز در نطفه خفه کرده است . باید اضافه کنم که چاپ باید ها و نباید های حزبی در آن سال ها را نمی توان نوعی از ادبیات زیرزمینی قلمداد کرد و بشخصه  آنرا به عنوان سدی در مقابل شکل گیری این نوع از ادبیات می دانم. 

اما این ضرورت در ادبیات امروز با فشار دو چندان ارشاد بر فرهنگی تقلیل رفته در هشت ساله ی اخیر بوجود می آید که  موجب سمت سویی منسجم در ادبیات زیر زمینی ایران می شود.

شاعر امروز با استفاده از زبان و آنچه اتفاق های زبانی می نامیم به بیان دغدغه های شخصی و اجتماعی خود می پردازد و نخستین هنجار شکنی ها در استفاده از ترکیب کلماتی که اصطلاحات را در مکالمات و دیالوگ های روزمره مردم شکل می دهد نمود می یابد. کلماتی که معمولا یکی از آن ها در خارج از جمله و در استقلال معنایی خود ، مدلولی با بار جنسی را تداعی می کند در حالی که در مفهوم جمله چنین کارکردی ندارد اما ذهن در احاطه ی آنچه فروید سوپرایگو می نامد گرچه خود در مراودات روزمره آن اصطلاحات را بارها شنیده یا بکار می برد اما زمانی که در یک متن یا شعر با آن مواجه میگردد ورود این اصطلاحات را در هیچ شکلی قابل هضم نمی داند.

ضرورت به معنای چیزی که نمی توان آنرا انجام داد اما در عین حال چاره ای نیز جز انجام آن وجود ندارد در شکستن محدودیت ها در زندگی شعری شاعر نمود می یابد

حال آنکه شاعر امروز موجودی عاصی ست که تن دادن به آنچه گفته شد را نمی پذیرد و حتا هنجار شکنی را محدود به استفاده از چنین اصطلاحاتی که از زبان مردم کوچه و بازار بر گرفته نمی داند و بر خلاف آنچه در دور زدن ممیزی در استفاده از مفهوم و تکنیک شاهدیم که مولف به مثابه عبور قاچاقی مسافری از مرز ، شکستن بایدها و نبایدها را در مفهوم و در زیر لایه جا سازی می کند تا به سلامت از گیت امنیتی حکومت عبور نماید ، شاعری که امروز نیاز وجودی ادبیات زیر زمینی را درک کرده آنچه باید "چرایی" در ذهن مخاطب ایجاد کند را به زیر لایه می برد و نیازی به تغییر ظاهری و پنهان شدن برای عبور از هیچ گیتی را جایز نمی داند پس به شکل مستقیم و از مفهوم ظاهری کلمات برای بیان آنچه در زیر لایه جاریسیت بهره می برد. به بیان دیگر شاعر به عنوان یک فرد در جامعه و در زندگی اجتماعی دچار محدودیت های فراوانی است (خطوط قرمزهایی که عبور از آنها گاه حتا جرم محسوب می شود). پس ضرورت به معنای چیزی که نمی توان آنرا انجام داد اما در عین حال چاره ای نیز جز انجام آن وجود ندارد ظاهر می شود که منجر به شکستن و عبور از محدودیت ها در زندگی شعری شاعر می شود و باید توجه داشت که شکستن محدودیت ها ، نوعی محدودیت ستیزی محسوب می شود حال آنکه مخاطب سنتی که دارای ذهنی در احاطه ی باید ها و نباید هاست بی آنکه به خود زحمت تفکر و فرصت شکل گیری "چرایی" در ذهن بدهد زبان به نکوهش و وامصیبتا گفتن می گشاید که مشتی منحرف و مریض جنسی خود را شاعر نامیده و ادبیات را به فاک عظما داده و می دهند. حال آنکه مقصود شاعر از این هنجار شکنی ها را درک ننموده که ورای تصور آنهاست .

پدرام مجیدی شاعری که محدودیت ها را در اعتراض به محدودیت ها می شکند

آنچه خواندید یادداشتی با عنوان "ضرورت شکستن هنجار ها در شعر امروز" است و گرچه قریب به یک سال از نگارش آن می گذرد اما برای نخستین بار است که منتشر می گردد .هرچند استفاده ازاین متن  برای معرفی یک مجموعه ی شعر نمی تواند شیوه ی چندان مناسبی باشد اما انتشار یک مجموعه شعر می تواند دلیلی بر انتشار آن.


 به واقع مجموعه شعر لوازم التحریک پدرام مجیدی عزیز (که خود مثال عینی بر آنچه در این متن گفته شد محسوب می شود ) دلیلی برای انتشار این یادداشت شد.

پدرام شاعریست که عبور از هیچ گیتی را در سر نمی پرورد و به عقیده ی نگارنده محدودیت ها را در اعتراض به محدودیت ها می شکند که این رویکرد را در لوازم التحریک او می توان دید.

در این یادداشت به ضرورت وجود چنین ژانری در ادبیات پرداخته شد اما شخصن خود را ملزم نموده ام که در فرصتی مناسب در مورد جزئیات ، تکنیک و به طور کلی نقاط قوت و ضعف این مجموعه شعر _البته در حد سواد ناقصم _ بپردازم پس تا آن روز که باز شما را در یک متن ملاقات کنم اجازه بدهید که ضمن تبریک دوباره و تشکر از پدرام عزیزم _ بابت آنچه تلاش برای عبور از محدودیت می نامم _ شمارا به خواندن لوازم التحریک پدرام مجیدی دعوت کنم که به تازگی و با همت سایت پسامن منتشر شده و از لینک زیر نیز به شکل رایگان قابل دریافت است .


    

                                                                                                                                  جهانگیر سایانی

خرداد ماه 93

 

نوبت خویش را انتظار می کشید- می کشیم !







 



              مرگ گلشیری، مرگ هرکسی نیست ...


همین جماعت مدعی اصلاح [بخوانید محمود رئوفی] در بزرگداشتی در بندرعباس عکس او را به صد پاره کردن از بُرد بیرون کشیدند که وا مصیبتا کمونیست است اما همه آگاهیم که نام هایی هستند که آوازشان حتا در خلا فیزیکی دارنده ی مرحوم نیز بر اندام شب زدگان لرزه می افکند . شاملو یکی بود گلشیری دیگری و هستند دیگرانی هنوز. 

دوازدهم خرداد ماه است و چهار روز باقیست تا یک وداع چهارده ساله شود با تنی رنجور در بیمارستان ایران مهر در تهران با نویسنده ای که در جبه خانه در معصوم پنجم در شازده احتجاب در تمامی کلماتش هوشنگ گلشیری ست .

از میان چندین فایل به نام او در آرشیو ، این سخنان کوتاه و بغض ناک ِ او که شرمنده بود چرا بخاکش نسپرده اند که گاهِ او بود را به یادمانش برگزیدم که تسلیتی چندباره باید فقدان او برای جامعه ی ادبی ایران ، یادش گرامی.


                                               
 


شعر و اجرایی از سعید آرمات !







ابـزورد زُل زدگـی 

 سعید آرمات 



همین طور زُل به نشستن زدن
به نشستن خود
  روی سه پایه ی لق ضد زنگ زدگی
وقتی ابزورد
  زندگی می کنی ابزرود خواب می بینی ابزورد می میری
و ابزورد نه ربطی به خواب بد دیدن دارد نه انفارکتوس بعد از جماع
فقط وقتی روی سه پایه این طور میخ نشسته ای رو به پنجره
سه متر آن طرف ایستاده یکی
ایستاده ی زُل زده به زُل زدگی خودش
بعد بازی عوض می کنی دو نفر یکی به آن یکی که آن دیگری است در گوشی چیزی می گوید
و تقسیم ِ نقش اهمیت چندانی ندارد
فقط بیست سی سانت جا به جایی پیش می آید
قبل از بازی
یک
در مانیفستی نا نوشته
تکیه درنگ ها
زبان شاعرانه
اصطلاحاتی مثل خشونت ،
کلمه هایی پیشا تاریخی مثل عشق مثل هم خوابگی مثل مادر
مثل خانه مثل هر آنچه بار مثبت و منفی تند یا ملایمی دارد ،
یا نشانه هایی که ارجاع به یک شی ء دارد که آن شیء بتواند موقعیت تصویری؛ زمانی مکانی
بدهد که لاجرم برسد به حواس پنجگانه ی آرتیست مزلفی به نام شاعر
     جایز نیست  !
در زندگی انسان نشانه هایی مثل هوله /حوله
   سه پایه پشت پنجره  و اپرای مانتوانی
که سه ضلع یک زندگی اند
از نشانه هایی مثل مادر ، جنگ و همه ی کهن الگوها اهمیت بیشتری دارند

اول یکی رفته توی حوله اش
هوله ی رو شویی با حوله
  حمام فرق دارد
با هوله ی روشویی می رود حمام
از قطر کمر ش هوله ی رو شویی کم می آید
بعد آن یکی ات در حالی که سوت غلطی
  می زند دنبال اپرای مانتوانی می گردد
حوله ی تر را می اندازد به کنار
  روی صندلی
سی دی های تازه رسیده
خش دار
آیینه وار
توی صورت این یکی ات از آیینه ی توی سی دی
خش می بینی
    خش تازه ی خودت
ولی بنا به مانیفست
خش
     توی سی دی برابری می کند
با خش
      زیر چشم
بدون توقف عبارتِ بعد
  این طوری می آید
پیوست درون متنی اینکه عبارت ها با کارکترها تفاوتی ندارند
هر دو خیلی خنثی هستند بنا بر این اهمیت ویژه ای دارند

این به آن ت می گوید اپرای مانتوانی کو  چه کارش کردی ؟
آن به این ت می گوید مانتوانی اصلن اپرا ندارد
آن یکی که دنبال اپرای مانتوانی می گردد می نشیند روی همان سه پایه
سی پایه را بیست سی سانت جا به جا می کند
جابه جایی بیست سی سانت زندگی
     در طول یک عمر
خطرناک به نظر می رسد می تواند سه پایه را به سی پایه تبدیل کند
دوباره بیست سی سانت از زندگی کم می کند
و سه پایه را سر جای اول بر می گرداند
به خاطر چرخش ِ زمین
     حق دارد بچرخد
زمین تو به چی می چرخی
جنده ! نرخ چرخیدنت چنده
اندازه پول قرصی که سر گیجه نگیری لااقل بچرخ

حرکت آفتاب از ضلع شرقی به ضلع غربی پنجره
از نصف النهار سه پایه تا خط الراس نور
   در حال افول است
روی سه پایه ها در همه ی کشورهای توی اتاق ها
جنگ تازه ای شروع شده ما دو تا
  من و خودم  توی اتاق
دو تا کشور شدیم
مردم من خواهان آن یک میلیارد سیاره ی
  تازه کشف شده ی هابل اند
هر چند مردم من کلن یک نفرند
مردم تو ادعای زندگی پیشینی بر آن سیارات دارند
و مالکیت اجدادی شان محرز است
همه مردم داخل ما
  فشار می آورند که سلاح های قدیمی بهترند
مردم ما فشار می آورند
زوبین می خواهند
مردم ما خواهان کشته های بیشتری هستند
و کشته های بیشتر از از راه مدفوع به بیرون می روند
مردم ما در شرایط اضطراری جنگ
  دارو و آزوقه نمی خواهند
در نامه ی رسمی به مقامات بالا
درخواست سیفون های بیشتر جهت دفع کشته ها می دهند
در گزارش های فالاچی کلمه جنگ به شکل رمز به جای سیفون کاربرد تازه اش را پیدا می کند
مردم ما
از کشته های داخلی
کوچه هایی
  می سازند که این طور نشود که آن طور بشود که پشت این دیوارهای تنگ و تاریک  نشاید هر کاری
مردم داخلی ما از روی سه پایه شهامت بیست سی سانت جا به جایی دارند
شهامت رمز ماندگاری ملت بزرگ ماست
شهامت است که با هوله ی چل سانتی بروی حمام و نصف قطر کمر لخت برگردی
آن یکی به این یکی
و یکی یکی
یکی ابزورد خودش را به صورت قطره چکانی
چکاند
    چکید   ولی
هنوز کسی از داخل اتاق
روی سه پایه بیرون نرفته
    برون تماشا می کند شهر را
مین عمل نکرده مثل خنده نمی ترکد
خنده مثل مین عمل نکرده فعلن خوابیده زیر شهر
کودکی فوتبالیست روی خنده به هوا میرود
پاش
چرخ می خورد
می رود به سه کنج تور دروازه
در استادیوم های چند هزار نفری داخل ما
تصاویر شادی بعد از گل بخش می شود
در یک تدوین موازی مردم ما با پرچم های بسته به سر بر ترک موتور ها
  گل پخش می کنند
صدای تماشا چی ها بسته است واحد صدا وجود ندارد صدا وجود ندارد داخل ما
کودک عمل نکرده نشسته
  رو به روی دروازه
در تصویری دیگر مین یاب با قطره های درشت عرق بر پیشانی
خنده ها و صدا ها را با زحمت
  خنثی می کند
همه چیز افتخار آفرین است
آن یکی زُل زده
به زُل زدگی این یکی

جا عوض می کنند  در زُل زدگی   


                                                           "ابزورد زل زدگی"را با صدای شاعر ش بشنوید 


                     
                             دریافت فایل صوتی