یادداشتی کوتاه برای دومین شب سینمایی نهنگ
جهانگیر سایانی
پرونده ی دومین شب سینمایی نهنگ نیز با نمایش چهار فیلم در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بندرعباس بسته شد اتفاقی شیرین که تمام سعی من بر این است که از حلاوتش نکاهم اما چطور می توان پرده را کیپ تا کیپ کشید، شیشه ی پنجره را به رنگ تیره ای پوشاند و اتفاق تلخی که در کوچه افتاده را نادیده گرفت و از حقی نگفت که چه آسان میتواند گرفته شود .
برای روشن شدن آنچه از شیرینی این اتفاق می کاهد باید کمی به عقب برگشت. به آن زمان که شمقدری بر مسند معاونت سینمایی وزارت ارشاد تکیه کرد و تنها برای مانور تبلیغاتی به فیلم هایی مجوز اکران البته به شکلی کاملن محدود داده شد اما این فیلم ها هیچ گاه به اکران عموم نرسید و بعد ها عنوان شد که فیلم ساز هیچ گاه درخواستی برای اکران عموم به وزارت ارشاد نداده !
اما نقطه ای که امیدوارم هیچگاه مشترک نشود با آن اتفاق اینجاست که چهار فیلم پس از گذشت چند سال از زمان تولید مجوز اکران می گیرند. اکران آن هم در سالنی غیر استاندارد با کیفیت نمایش نچندان مناسب که به هر گوشه اش چشم بگردانی جز اهالی فرهنگ و هنر و چهره های آشنا نباشد بجز اکران محدود به چه نام دیگری می توان خواندش ؟
مجوزی به مثابه ی دادن آب نبات به یک کودک برای دلجویی از او که رنجیده است. البته نباید از ایجاد موقعیتی برای پروپاگاند مدیران این روزهای ارشاد با عنوان این موضوع که "چهار فیلم توقیفی مجوز اکران گرفت" نیز غافل ماند. حال آنکه سوالی که پیش می آید این است : آیا حقی که از دوستان فیلم ساز من گرفته شده با این اکران محدود برابری می کند ؟
به هر روی آنچه گفته شد را تنها یک هشدار تلقی کنید که نمی خواهم محکوم به قضاوتی زودهنگام شده باشم پس تاکید می کنم که امیدوارم این اتفاق با آنچه از پیش روایت کردم هیچگاه به نقطه ای مشترک نرسد که اینطور نشود که آنطور بشود و این گشایش سرآغازی بر اتفاق های بعد باشد .
طراح پوستر : احمد کارگران
"تو گویی جغد شومی بر دیوار این آبادی می خواند "
جمله کوتاه بود و کلماتش ماسید چون قرابه ی زهری بر جدار گلو "مریم بهنام درگذشت " .
هیچ تسلایی نیست و باید تنها به حسرتی پذیرفت نبودنش او را که در تبعید روزگار می گذراند درحالی که دغدغه ها، غصه ها و سایه ی حمایتش را جایی همین حوالی گذاشته بود.
رادیو درخت ویژه برنامه ای بنام او آماده ی پخش دارد و من همین هفته ی پیش بود که از او گفته بودم به همراه یک تلنگر ، تلنگری که حالا آواری ست و راه گلو تنگ می شود،که از سرم دست بر نمی دارد این اشفتگی . .... چه دریغ ...
روحش شاد . تسلیت به مردم بزرگ و اهالی فرهنگ و هنر ایران زمین.
پ ن : بعد از انتشار این شماره ی رادیو درخت در این باره بیشتر خواهم گفت.
عکس : محمد بارکار عزیز