تولـــَــک
تولـــَــک

تولـــَــک

فرهنگ سرای طوبا فروشی نیست !

تجمع اعتراض آمیز هنرمندان در بندرعباس با خواندن بیانیه ای مشترک پایان یافت.

عصر دوشنبه هفتم دی ماه ، شماری از هنرمندان بندرعباسی در تجمعی اعتراض آمیز در فرهنگ سرای طوبا ضمن خواندن بیانیه ای با واگذاری مدیریت این مکان به بخش خصوصی مخالفت کردند

لازم به ذکر است که فرهنگ سرای طوبا  تنها فرهنگسرای بندرعباس، شهری با درآمد های گزاف اقتصادی است.

این فرهنگ سرا مدتی ست که به دلیل عدم توجه و رسیدگی لازم  با مشکلاتی چون قطعی برق به دلیل بدهی  و ...  دست و پنجه نرم می کند .

 عکس : مرتضا نیک

بیانه ی جمعی از هنرمندان بندرعباس در مخالفت با واگذاری فرهنگسرای طوبا به بخش خصوصی


خبر واگذاری فرهنگ سرای طوبا ی بندرعباس را شنیدیم . در تمام این سال ها علاوه بر دردی مشترک بنام هنر، چیزهایی ما را بهم پیوند داده اند . چیزهایی که حالا برخی شان مثل فرهنگ سرای آوینی و خانه ی فرهنگ خاطره اند و برخی دیگر چون کتابخانه ی شهدا حسرت . خبر واگذاری تنها پایگاه هنرمندان این شهر به بخش خصوصی هم یعنی قرار است که چیزی به حسرت هامان اضافه شود.
فرهنگ سرای پیر طوبا تنها فرهنگ سرای شهر اقتصادی بندرعباس است که چندان هم به فرهنگ سرا شبیه نیست، خانه ی پیری ست که هنرمندان این شهر به آن دلخوشند و این روز ها  در وضعیت نابسامانی قرار دارد  که مرمت و بازسازی اش اصطلاحن آفتابه خرج لحیم کردن است و خبر واگذاری این مکان به بخش خصوصی به واقع شانه خالی کردن از بار مسولیتی ست که اداره ی ارشاد نسبت به هنرمندان این شهر دارد. درست به فروختن ماشینی تصادفی می ماند برای خلاص شدن از شر خرج های احتمالی.
از این رو امضا کنندگان ذیل که نمایندگان جامعه ی هنری بندرعباس هستند با اذعان به اینکه خصوصی سازی می تواند باعث توسعه، پیشرفت و ایجاد فرصت در هر جامعه ای باشد در صورتی که زیر ساخت های آن جامعه در شرایط مطلوب برای این کار باشد، مخالفت خود را با واگذاری تنها پایگاه هنرمندان این شهر به بخش خصوصی را اعلام می دارند .

 احمد کارگران (گرافیست،نقاش و مجسمه ساز)،  معصومه ذاکری (نقاش) ،علیرضا محسنی (فیلمساز) ، برهان اکبری (شاعر)،  علی قاسمی (بازیگر)، هادی بانوج (نقاش و مجسمه ساز)، هادی علیشاپور (بازیگر)، بنفشه بهارلویی (بازیگر)، رضا کولغانی(بازیگر و موزیسین)، امین امیری (شاعر)، علیرضا صفرپور (فعال هنری)، پگاه نجفی خواه (نویسنده)، مرتضا نیک نهاد (فعال هنری)، بهروز عباسی (کارگردان و بازیگر تیاتر)، عبدالحسین رضوانی (عکاس)، بنیامین جوادی (شاعر)، سارا رضایی (فیلمساز)، حسن اکبر نژاد (عکاس)، عدنان انصاری (شاعر)، ایرج توکلی (شاعر)، محمد کرمی (عکاس)، سیما داوران (طراح لباس)،جواد قاسمی (شاعر)، رخشنده پاسلار (شاعر)، یونس دهقانی (گرافیست)، موسا عامری پور (طراح)، مانی مستوری (نویسنده)، خیام مویدی (گرافیست)، حمید جاودان (شاعر)، نشاط صانعی (فعال هنری)، بهنام ذاکری(عکاس)، ساناز ابراهیمی (عکاس)، جهانگیر سایانی (شاعر و نویسنده)

لطفن یکی تیتر بزند !

لطفن یکی تیتــر بزنـد !


جهانگیر سایانی


کتابخانه‌ی شهدا را چون تکه گوشتی، کفتارها به نیش کشیدند؛ و من در تمام این چند روز سکوت کردم، چند بار دست بردم به نوشتن اما هر بار هر آنچه را که نوشته بودم از نیمه رها کردم؛ اما حالا با انتشار نامه‌ای مثلن سرگشاده از محسن سراب بر آن شدم چندخطی بنویسم و ذکر چند نکته را که الزامی می‌دانم با همگان مشترک شوم.

مدتی (گویا دو سال) از فعالیت گروهی بنام دوستداران کتاب برای ممانعت از تخریب کتابخانه ی شهدا می‌گذشت اما چون هیچ‌کدام از این فعالیت‌ها ثمری در پی نداشت و دستور تخریب آن مکان صادر شد هنرمندان تصمیم به واکنش گرفتند و من به‌عنوان نماینده‌ای از جانب آنها بیانیه ای را نوشتم که به امضای بیست‌ودو چهره‌ی فرهنگی و هنری هرمزگان رسید و به‌هرروی مانع تخریب کتابخانه‌ی شهدا شد. لازم به ذکر است که این بیانیه را شخصن به تمام خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های استان فرستادم که منجر به‌ واکنشی از جانب هیچ‌یک از آن‌ها نشد و پس از نزدیک به چهل و هشت ساعت از انتشار بیانیه درشبکه های اجتماعی و واکنش نشان دادن روزنامه‌های خارج از استان خبرگزاری فارس به عنوان نخستین رسانه ی استانی بیانیه را بازنشر کرد چیزی نگذشت که حکم تخریب لغو شد اما رسانه‌هایی که تا دیروز خاموش بودند حالا وارد بازی شده و اهداف سهم خواهانه ی خود را دنبال می کردند.

این ها را به عنوان مقدمه ای بیان کردم که بگویم،  برخلاف آنچه محسن سراب و دوستانشان گمان می‌بردند ما وارد هیچ مسابقه‌ای نشده بودیم، بی شک برای خودنمایی هم نبود که بیانیه ای نوشتیم و مانع از تخریب آن ساختمان شدیم. آنچه اهمیت داشت این بود که آن ساختمان تخریب نشود که این‌گونه شد؛ اما همین جناب سراب که در همان روزها می پنداشت ما در پی مصادره ی چیزی به نفع خود هستیم انگار کن که در یک مسابقه ی رالی جا مانده باشد. طی متنی که در گروه فیس‌بوکی بندرعباس نوشت هنرمندان را زن‌باره و فاحشه نامید البته عین کلمات ایشان را به خاطر ندارم اما پیش از حذف آن پست توسط حسن بردال (مدیر گروه بندرعباس)، خانم رخشنده پاسلار در چند کامنت جواب ایشان را داد و اینان خود شاهد و گواه آن ماجرا هستند؛ اما می پرسید چرا این حوادث را نقل می‌کنم؟ همه چیز به همان نامه ی سرگشاده باز می گردد که سراب منتشر کرده و در آن تلویحن از «هنرمندان و فرهیختگان عزیز»ی نام می‌برد که در آن ماجرا بیانه‌ای هم نوشته‌اند. درحالی‌که آن روزها با حمایت همین رسانه چی ها بدترین لیچار ها را نثار ما کردند. مایی که هیچ سهمی از آن ساختمان نمی‌خواستیم و بر کتابخانه ماندن آن مکان تأکید داشتیم. حالا که رسانه‌ای‌ها دست مبارکشان را در حنا فروکردند و کتابخانه را به خاموش خانه بدل ساختند ما شده‌ایم هنرمند و فرهیخته آن هم از نوع عزیزش.

این را نوشتم که امثال سراب و سراب‌ها بدانند که ما به دنبال سهمی نبودیم که حالا عده‌ای پیروزی رسانه چی ها را مدام به رخمان می‌کشند که باید فرقی باشد میان ما به عنوان هنرمند با آن نان به نرخ روز خورانی که تا بوده چشم بر حق مسلم مردم (مثلن در قضیه‌ی پارسیان) پوشیده‌اند و صفحات زردشان را از آگهی و رپورتاژ های دولتی انباشته اند که منفعت‌و جاه‌طلبی هایشان همیشه بر حق مردم شریف بندرعباس رجحان داشته مثل همین قضیه‌ی کتابخانه‌ی شهدا که مشتی ست نشان خروار.

حالا لطفن یکی تیتر بزند که افرادی بزرگترین کتابخانه ی شهر را، حق مسلم مردم شهر بندرعباس را در لابی های شبانه روزی خود چون غنیمت جنگی بر دوش بردند.


مطالب مرتبط: 


+ بیانیه و هشدار 23 چهره ی فرهنگی و هنری هرمزگان 


عکس : ساناز ابراهیمی

ذبح اسماعیل با چاقوی کند مشروعیت


ذبح اسماعیل با چاقوی کند مشروعیت !


شنیدن خبر ناگهانی انتقال اسماعیل همتایی از فرهنگسرای طوبا به اداره‌ی ارشاد سؤالی را در ذهن من ایجاد کرد که چرا اسماعیل همتایی؟ چرا شخصی را که سالهاست در فرهنگسرای طوبا (تقریبن از زمانی که جل‌وپلاسمان را از فرهنگسرای مرحوم آوینی بیرون ریختند تا مستراح امام‌زاده‌ای را بسازند) خدمت می‌کند؟

این‌یک حقیقت غیرقابل‌انکار است که اداره ارشاد را مدیریت فعلی به دلیل سیاست‌های نابخردانه‌ای که داشته و دارد هم‌تراز با مدیریت این اداره در هشت‌ساله‌ی دولت احمدی‌نژاد قرار داده.
اداره‌ی ارشاد اقدام به برگزاری بزرگداشتی برای حسین احمدی نسب نقاش نام‌آشنای هرمزگانی می‌کند جالب اینجاست که حتا آبرو و اعتبار پیرمرد نقاش هم سببی برای استقبال مخاطب از این مراسم نمی‌سازد. حال همین را با مراسمی مشابه (شب منصور نعیمی برنامه‌ای که ارشاد هیچ نقشی در برگزاری آن نداشت) و استقبال کم‌نظیر مخاطب مقایسه کنید. امیدوارم آقای مدیر جمله‌ی معروف خود را (در حین برگزاری نمایشگاه عکس قبل و بعد، پس از پایین کشیدن دو عکس از دیوار گالری گرمساری) به یاد داشته باشد که: مرا از هنرمندان نترسانید. بااین‌همه یک نصیحت جناب مدیر درست مثل همین سطرها که مشروعیتی بر نام بی‌نامی شماست اداره‌ی تحت امر شما نیز به‌خودی‌خود یعنی بدون هنرمندان مشروعیتی در بین مردم و اهالی هنر ندارد.

بگذریم موضوع چیز دیگری بود داشتم می‌گفتم چرا اسماعیل همتایی؟

محمد سایبانی (بازیگر) به‌عنوان رییس و احسان رضایی (فیلم‌ساز) به‌عنوان قایم مقام او در طوبا بیش از آنکه کارمند اداره‌ی ارشاد باشند جزیی از خانواده‌ی هنرمندان هستند. اسماعیل همتایی نیز در طول این سال‌ها برخلاف دیگر کارکنان ارشاد، در کنار هنرمندان ایستاده و رفته‌رفته به جزیی از بدنه‌ی اهالی هنر تبدیل و از مقبولیت قابل‌تأملی در بین هنرمندان برخوردار گشته
البته نیازی به گفتن من نیست که هرکسی حتا باهوشی متوسط رو به پایین هم می‌داند یعنی ارشادی‌ها نیز خود واقف‌اند که در هیچ کجای معادلات جایی ندارند نه در بین کارکنان طوبا به‌عنوان تنها مرکز فرهنگی-هنری بندرعباس که به نحوی نقش خانه‌ی هنرمندان را نیز بازی می‌کند و نه در بین اکثریت هنرمندان تأثیرگذار هرمزگانی، حال برای قرار گرفتن در این سیکل با انتقال همتایی و جایگزین کردن نیرویی بله‌قربان‌گو قصد باز کردن جایی برای خوددارند و احتمالن چندی بعد نیز در مزایده‌ای طوبا را به‌زور هم که شده شوهر می‌دهند احتمالن به یک مثلن نظامی بازنشسته یا از همین دست.

 پرسشی که مطرح می‌شود این است که:

بااین‌همه آیا جناب مدیر می‌تواند برای خود و اداره‌ی تحت امرش مشروعیتی کسب کند؟
گرچه پاسخ دادن به این پرسش نیز نیازی به هوش چندانی ندارد.



جهانگیر سایانی - اواخر مردادماه ۹۴

 

روایتی تاریخی

دولت جدید بر سرکار آمده و بحث جابه‌جایی قدرت، صندلی‌های ارشاد را نیز جنبانده بود.


[داخلی شب پلاتو «تی تووک»]

«مهدی عطایی دریایی» گزینه‌ای را برای مدیر کلی بر فرهنگ و هنر هرمزگان معرفی کرده و به‌شدت در حال دفاع از اوست. هنرمندان از هر طیفی حضور دارند و یکی مخالف، دیگری موافق حرف می‌زنند. من از مخالفان حضور «درویش نژاد» در ارشاد بودم همین طور مخالف ورود هنرمندان به چنین موقعیت های انتخابی و انتصابی، اما اصرار «عطایی» و نقش‌آفرینی ایشان در تئاتری تراژیک بسیاری از دوستان را تحت تأثیر قرارداد. جمله‌ای را که می‌خواهم بگویم به‌هیچ‌عنوان از بار اشتباه من نمی‌کاهد آخرین چیزی که گفتم این بود: من با حضور ایشان مخالفم اما چون رأی با اکثریت است [قرار بود رفتاری حزبی داشته باشیم] من نیز امضا خواهم کرد. همین‌جا صراحتن می‌گویم «درویش نژاد» وصله‌ای نچسب برای فرهنگ و هنر این استان است و اگر اجازه داشته باشم جمله‌ی یکی از دوستان را به عاریت بگیرم باید بگویم مدیریت یک علم است و اصلن مهم نیست شما مدرک دکترایت را در چه رشته‌ای گرفته باشی و روشن است که ایشان فاقد این علم است. آن امضا حرمتی بیش از اینها دارد که پای آن سیاهه بماند درست مثل شعرهایم که نگذاشتم روی میزی در ارشاد در انتظار ممیزی بماند.

شعر


به سن مادربزرگ رسیده ام
پیرتر از وقتی صدای عصاش
زودتر می رسید به زنگ در حتا
پیش از ملاقات یک اسم در سردخانه
که تنها مالکیتی سوم شخص باشد
در اسمش!
شناسنامه اش!
در استهلاک تنش!
که پای رفتنش را بی عصا برده بود به جراحی            به یزد

من اما به نقاهت بعد از عمل
به سن سالها بعد ملاقاتمان در یک ماه پیش رسیده ام
تو سیب را می زدی از پوست 
بی توجه به ویتامین در آن
و از فواید جراحی بدون بی هوشی
از اتاق عملی با جعبه ای در میز توالت می گفتی

رسیده بودم به وقتی دوباره دیدمت
تیغ به دست رابطه مان را هرس می کردی
بی توجه به ناخن ها
دستها را بریده بودی          از مچ
بی توجه به استهلاک تن
پای راست را            از زانو
تو چه می دانستی از عصا
از کشککی که تاب بر می دارد
ساییده می رود در پیری
در استهلاکی زودرس گاهی

بی آنکه بدانی زانوهاش را بریده بودند
بی آنکه که جای استخوان را می شود با پروتز ترمیم کرد
بریده بودی
کوتاه کرده بودی
من اما در لبهات بی ماتیکِ صورتی خوردنی ترند
من در دوازده کاندومِ در جعبه
در پسری پرتقالی
دختری نارگیلی
با رنگ های متفاوت
در طعم های مخصوص
از وحشت یک خواب
از آمدنِ میان خوردن لبهات بی ماتیک می رفتم

چقدرموهای جمع کرده در پشت سر
چقدر آن پیراهن زرد به تو می آمد را
نگفته بودم
رفته بودم

جهانگیر سایانی